parsaparsa، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

پارسا مهربونه بابا ومامان و داداش پرهام

هر چی زندگی جلوتر میره قبلی ها خاطره میشن....

پارسای من ،تازه فهمیده خاطره چیه؟و به قول خودش:زندگی هر چه جلوتر میره ، قبلی ها خاطره میشن، اما مامانی سالهای ساله که متوجه شده که ،اتفاقات خوب تو زندگی خاطره ست واتفاقات بد ،یه تجربه خوب. و اما خاطرات نوروز من وبابا وپارسای عزیزمون..... من وبابا وپارسایی هر جوری بود ،٢٣اسفند کلاسا رو فرمالیته کردیم وصبح بیست وچهارم راه افتادیم به  سمت شیراز، شب رسیدیم شیراز.    باباحاجی که از صبح هر نیم ساعت یبار بهمون زنگ میزد،حسابی منتظرمونده بود،کلی از ما پذیرایی کرد (البته فقط وسایل پذیرایی رو آماده کرده بود،چون باباحاجی عادت نداره از کسی پذیرایی کنه وهمیشه باید ازش پذیرایی بشه،چه مهمون باشه،چه صاحب خونه) ...
9 ارديبهشت 1392
1